مي خواهم كسب و كار اينترنتي راه بندازم
هر چي بابا مي گفت تو كت داداش نمي رفت كه ويزيتور شدن هم هنر است داداش قبول نمي كرد مي گفت من مي خوام كسب وكار اينترنتي راه بندازم . بابا از اين حرفا چيزي سر در نمي آورد و مدام ميگفت تو اگه تو كف بازار خاك نخوري چيزي نمي شي براي كسب درآمد بايد سختي كشيد . كار كرد . زحمت كشيد تا لقمه نوني به دست آورد .
اما داداش نظرش فرق داشت. او مي گفت حتي مي شه با بازاريابي اينترنتي هم پول در آورد. حتما لازم نيست كه بري كف بازار و خاك بخوري. الان خيلي ها كسب و كار اينترنتي دارند و از اين طريق پول در مي آرن. نيازي به دفتر و دستك قديم نيست. اما بابا بازار را به شكل سنتي مي ديد و اعتقاد داشت كه تو بايد كار كني و يه مغازه دو نبش براي خودت تو بازار بخري.
از نظر بابا راه اندازي كسب و كار نياز به مقدمات داشت بايد شاگردي كرد بايد سختي كشيد اما داداش مي گفت. ديگه زمانه اين جور حرف ها گذشته. درآمد اينترنتي يه واقعيته كه الان هزاران نفر دارن اين جوري پول در ميارن و زندگي مي كنند. از نظر داداش اينترنت بازي كسب و كار رو تو دنيا عوض كرده . مي گفت : الان كساني هستند كه كسب و كار پر درآمدي هم دارن اما يك متر مغازه ندارند. بابا مي گفت : مگر مي شه كاسب بود و مغازه نداشت. يه جا بايد باشه كه بتوني محصول تو بفروشي و داداش از دنياي امروز و بازار جديد و سرمايه گذاري در كسب و كار اينترنتي مي گفت.
داداش مثل بابا تو كف بازار خاك نخور . او به دانشگاه نرفت اما در كلاس هاي مختلف MBA شركت كرده بود و براي خودش استادي بود. او مديريت ارتباط با مشتري رو مي دونست و اصول بازاريابي و فروش را مي دونست. در باره تبليغات هوشمند و برند سازي مي تونست ساعت ها حرف بزنه و اظهار نظر كنه.
داداش بعد ها در عمل ثبات كرد كه نظر اون درسته. در فاصله كمتر از سه سال تونست در فضاي مجازي جا باز كنه و مثل يك آدم حرفه اي كسب و كار اينترنتي راه بندازه و پول دربياره . بعدها كه داداش به پول و پله رسيد باز هم بابا اونو قبول نداشت مي گفت اين كارا آخر و عاقبت نداره . فردا ديدي همه اينا رو بستند تو مي خواي چي كار كني؟ اصلا مگه همه چي دست تو هست. فردا اينترنت جهان دچار اشكال مي شه تو بايد بشيني و سبزي پاك كني.
اما داداش گاهي در مقابل حرف هاي بابا مي خنديد و سكوت مي كرد.و گاهي هم به زبان ساده در باره بازاريابي اينترنتي و كسب و كارهاي اينترنتي توضيحاتي مي داد كه بابا اصلا قبول نداشت .مي گفت من پنجاه سال خاك بازار رو خوردم تازه بسم الله بسم الله راه مي رم تو چطور تو عرض سه سال تونستي اين همه پول در بياري حتما يه جاي كار مي لنگه.
داداش هر چي مي گفت بابا قبول نمي كرد گاهي وقتا تو مهموني ها بقيه هم دخالت مي كردند اما بابا اعتقادداشت تو بايد دو متر مغازه براي خودت داشته باشي. كسب وكاري كه با سيم و برق و اينترنت باشه دو زار نمي ارزه . اما داداش مي گفت نه تنها اينها از بين نمي ره بلكه روز به روز بيشتر رشد مي كنه و ما مي تونيم با استفاده از مدل هاي جديد پول بيشتري در بياريم . دنيا از نظر داداش يعني اينترنت و دنيا بدون اينترنت اصلا معنايي نداشت. براي همين داداش هميشه سرش تو گوشي موبايل و لب تاپ بود تا از همه چي سر دربياره. داداش مي گفت اگر امروز خودتو با دنياي اينترنت وفق ندي چند روز ديگه بايد اسباب كار و كاسب رو جمع كني.
با آمدن اينترنت دنياي تازه اي در زمينه كسب و كار درست شد و اين يعني اين كه ما در آستانه تغيير و تحول اساسي هستيم و چند سال ديگه همه چي اينترنتي مي شه. همه چي با هوشمند سازي شكل مي گيره. اما بابا هيچ وقت نمي تونست قبول كنه كه آدم تو خونه بشينه و پول در بياره از نظر بابا خونه مال زنانه. مردا بايد صبح كله سحر بزنند بيرون و شب برگردند خونه. كسي كه تو خونه بشينه كه نمي تونه پول در بياره . اما داداش ثبات كرد كه با كسب و كار اينترنتي مي شه خيلي از كسب و كار پول در آورد و راحت خريد و فروش كرد .
داداش فقط يك اتاق 6 متري داشت و يك ميز كار و يك لب تاپ و يك موبايل . همش به اينترنت وصل بود و به اصطلاح بازاريابي اينترنتي مي كرد و همه چي مي فروخت . كافي بود يه چيزي بهش نشون مي دادي فردا نشده فروخته بود اونم به قيمت خوب. او بابا اختلاف سني داشت اونم حدود سي سال كه باعث اين همه اختلاف عقيده بود. قطعا بابا با من كه پنجاه سال اختلاف سني داره بعدها بايد خيلي بحث كنه تا منو متقاعد كنه كه مغازه دونبش بهتر از فروشگاه اينترنتي است.
- یکشنبه ۳۱ مرداد ۰۰ ۱۳:۰۹
- ۳۵ بازديد
- ۰ نظر